پرسش ریشه‌ای برابر رفتار و خوی ایرانی‌ها در سال‌های گذشته و اکنون، در فراز و فرودهای سیاست از جمله بالاگرفتن جنبش‌های اعتراضی و به‌ویژه رای‌گیری‌های حکومت همواره این پرسش بوده است که چرا هیچ امر سیاسی‌ توانایی تبدیل شدن به امر جمعی در مقیاسی گسترده را ندارد؟

مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی در سال‌های گذشته دو نمونه موضع‌گیری نسبت به انتخابات غیردموکراتیک در ایران داشته‌اند.

عده‌ای شرکت نکردن در انتخابات و عده‌ای شرکت در آن را توصیه کرده‌اند. دسته نخست به بهانه اینکه انتخابات غیردموکراتیک با شرکت مخالفان و مردم مشروعیت دموکراتیک می‌یابد، شرکت نمی‌کنند و دسته دوم به این بهانه که با انتخاب نامزد میانه رو یا اصلاح‌طلب از یکه‌تازی جناح روبه‌رو جلوگیری شود، شرکت می‌کنند.

نگاهی به‌ حاصل این دو رویکرد در عمل و بررسی تاثیر آن، یعنی ناتوانی در تغییر، نشان داد که امتحان دوباره‌ هر کدام اگر چه ناممکن نیست، اما پیروزی چشمگیری به بار نخواهد آورد. چراکه شرکت نکردن در انتخابات بدون سازماندهی مقاومت مدنی و تلاش‌هایی برای تصرف و تغییر نهادهای قدرت، نه می‌تواند مانع برگزاری مراسم رای‌گیری شده و نه می‌تواند نتیجه آن را به شکل دل‌خواهی تغییر دهد.

تبلیغات گروه حاکم هم بدون سازماندهی قدرتمند رسانه‌ای و میدانی برابر، قابل شکستن نیست. در سوی مقابل نیز، شورای نگهبان و محدود کردن دایره حضور، عملا راه را بر انتخاب و قدرتمند کردن نیروی تغییر بسته است.

شورای نگهبان و محدودیت انتخاب‌ها راه را بر نیروی تغییر بسته است

تجربه دولت‌های اصلاح‌طلب و اعتدالی نشان داد که این دو گروه نه‌تنها پس از رای‌گیری به مطالبات اجتماعی و آزادی‌های عمومی تعهدی ندارند، بلکه خود سدی محکم در خط دفاعی حاکمیت و بخشی از سرکوب هستند، سدی که هر نیروی تغییری لاجرم باید از آن هم عبور کند.

تاریخ رای‌گیری در جمهوری اسلامی نه‌تنها تنگ‌تر شدن مداوم دایره انتخاب‌شوندگان را نشان می‌دهد بلکه مهم‌تر از آن بر این گزاره صحه می‌گذارد که نظام ِهمچنان دوقطبی، تک‌وجهی عمل می‌کند چرا که خروجی هر دو قطب به تایید یک دیگری بزرگ‌تر وابسته است. انتخاب‌شده، نماینده چیزی جز دیگری بزرگ‌تر نیست و هم‌ارزی خاصی هم با جامعه ندارد.

نتیجه اینکه فقدان نمایندگی اجتماع که نظارت استصوابی آن را موجب می‌شود، با هیچ و تهی بودن نفس انتخاب یکی می‌شود. موجودیت اجتماعی در صندوق رای به آمار فروکاسته می‌شود و بیش از آن حق دلالت‌گری ندارد.

فروکاستن موجودیت اجتماعی مردم به آمار همان است که خامنه‌‌ای بارها بر آن صحه گذاشته است. او موجودیت اجتماعی را تنها در بازنمایی آن برای تایید سیستم معنی می‌کند و نه بیشتر. از همین رو است که هر بار فراخوان رای همگانی صادر می‌کند اما شدت نظارت استصوابی و مهندسی رای‌گیری را هم‌زمان افزون می‌کند.

مردم و حتی مخالفان، در نگرش خامنه‌ای و نظام او وظیفه‌ای جز بازنمایی خواست او ندارند و بازنمایی خواست رهبر از سوی توده همه آبروی نظام است.

پس دال سیاسی انتخابات، مدلولی جز حیثیت سیستم ندارد وگرنه از انجام آن نیز به راحتی سر باز می‌زد.

این مدلول، این کالای موثر در حیات نظام، جز از شیوه تولیدی موجه عرضه نمی‌شود. مشارکت مردمی، شیوه تولید آن از یک دوقطبی واقعا موجود اما محدود شده است. آن چنان محدود که مجال بروز کوچک‌ترین تضاد را ندهد. این محدودیت در انتخابات گذشته چنان دامنه یافت که نه قطبی ماند و نه تفاوتی.

بازی اما دستکاری می‌شود و به جای نمایش اضمحلال قطب‌ها و به جای تبلیغ موجودیت اجتماعی و اساسا به جای کالا، شیوه تولید یعنی خود رای‌گیری (انتخابات) تبلیغ می‌شود. معنای این دستکاری فروکاستن اجتماع به آماری است که کالای ناموجود را تایید می‌کند.

سیاسیون مشارکت‌ورز نیز اگرچه دوقطبی موجود در نظام را برجسته و برای استفاده از آن تبلیغ و تهییج می‌کنند، اما به سهو یا عمد شبحی را که سراسر آسمان را فرا گرفته یا نمی‌بیند یا انکار می‌کنند، شبح سخنرانی خامنه‌ای. فراخوان شرکت همگانی با ساخت «بازدارندگی و سپس انگیزش».

انتخاب‌ها محدودند، در صورت مشارکت جز انتخاب کارت روی میزی که خامنه‌ای چیده است، امکان دیگری وجود ندارد. بازی روی این میز برای مسلمین واجب شرعی،‌ برای همگان وظیفه میهنی و دفاع از نظام در برابر دشمنان است.

اما این برای انگیزش توده‌ها کافی نیست. فراخوان بزرگ‌تری هم وجود دارد: «مخالفان هم بیایند برای ایران رای بدهند.». نتیجه؟ انتخاب در این بازی انتخاب خامنه‌ای است و هر رای‌ که به صندوق انداخته شود رای به سازنده بازی و شبح فراگیر اوست. بازی و شبح فراگیری که نه به وسیله سرکوب، بلکه با اتکا به قانون و بدون خشونت مشخص خود، خواهان تایید از توده‌هاست.

خامنه‌ای هر دوره از انتخابات هم فراخوان حضور می‌دهد هم مهندسی را تشدید می‌کند

اپوزیسیون هم با همه فروپاشیدگی، با همه‌ بی‌برنامگی و با همه ناتوانی‌ خود در ایجاد آلترناتیو جمعی شدن، در برابر این بازی، راه‌کاری عملی در زمین اجرا ندارد تا مردم را به حرکت و تایید آن وادارد.

اصلاح‌طلب‌ها اما مهره‌ بازی در همین زمین‌ هستند. زمینی که پس از مرگ خمینی، ‌خامنه‌ای آن را خورده است و حالا هرطور که دوست دارد آن را می‌کارد. کودش سپاه و بسیج و خاکش اصل نظام است و میوه دیکتاتوری می‌دهد.

اصلاح‌طلب‌ها که رعیت‌های زحمتکش این مزرعه بوده‌اند، برای اعمال سلیقه‌شان تلاش می‌کنند. برخی اوقات با هم‌گرایی و تبانی، ارباب را در بحران می گذارند و برخی اوقات چون رعیت‌های سرکش در کاهدان محبوس می‌شوند.

آن‌ها برای کار دیگری ساخته نشده‌اند. رای‌گیری تنها ممکن‌کننده حضور آن‌ها برای ایجاد فرصت است. برای این که ارباب را خوش‌روتر کنند. هر بار که زیاده می‌روند و تنبیه ارباب را نوش جان می‌کنند، از هم پاشیده‌تر و بی‌سازمان‌تر می‌شوند. تنبیه سخت‌تر که می‌شود با عوامل ارباب ساخت و پاخت می‌کنند. اما از این بازی چیزی جز خواست ارباب بیرون نمی‌آورند.

در این زمین، اصلاح‌طلبان جز برای بازی انتخابات برای چیز دیگری ساخته نشده‌اند


نتیجه‌ این نشدن و نتیجه این حل، اضمحلال امر اجتماعی و در نتیجه اضمحلال دستوری است که نظام سیاسی مخالفان به عنوان نظام اجتماعی تغییر، قصد فراگیری آن را دارد.

تغییرات دموکراتیک ساختاری در ایران نیازمند تلاش منسجم و فداکارانه‌ای برای ساختن و سامان دادن تشکل‌های مقاومت در برابر استبداد است. مهم‌تر آنکه این سازماندهی اگر وجود داشته باشد با شرکت کردن یا نکردن در انتخابات، مهر خود را برای تغییر خواهد زد. امری که اصلاح‌طلبان و مخالفان حکومت هر دو به تجربه نشان داده‌اند که تا کنون از انجام آن عاجز مانده‌اند.

ایرانیان اما در دو دوره گذشته‌ رای‌گیری از سر همین تجربه به ابتکاری دست یافته‌اند. آن‌ها در نبود نیروی سازمانی مقاومت، نمونه‌ای از مقاومت موازی در برابر دستگاه استبدادی یعنی شرکت نکردن در رای‌گیری را به کار گرفته‌اند. راهی که اگر چه منزه‌طلبانه اما کم‌هزینه و معطوف به نتیجه است. هم اعلام پیروزی برای حکومت را سخت‌تر و هم هزینه‌هایی را به آن تحمیل می‌کند. نه به استبداد حاکم مشروعیت می‌دهد و نه برای روش‌های ناکارآمد اصلاح پشتوانه اجتماعی می‌سازد.

سکوت کسانی که در برابر امر غیردموکراتیک دستوری به نام انتخابات راهی جز خاموشی ندارند– هر اندازه که باشند- معنایی دارد و ارائه این معنا و تزریق آن به جامعه از راه فعالیت سیاسی و رسانه‌ای تا زمانی که به امر اجتماعی تبدیل شود و ادامه این بمباران معنا برای امر اجتماعی باقی ماندن آن، کاری است که مخالفان اندک‌اندک به صرافت انجام آن افتاده‌اند.

روشن کردن این گزاره که حضور در رای‌گیری از سر بی‌چاره‌گی و ذلالتی که حکومت به جامعه تحمیل می‌کند، لاجرم تایید همان ذلالت و بی‌چارگی است و امری که دیکتاتور از دیدن آن لذت می‌برد.

حالا معنای دستور حاکمیت برای شرکت موافق و مخالف روشن است «بگذارید ما به جای شما سخن بگوییم» و معنای خاموشی مقاومت‌گران نیز روشن، «نمی‌خواهیم به جای ما سخن بگویید». این تمرد، این نخواستن و گسترش آن و تبدیل آن به امر اجتماعی، همان طرح‌واره‌ محرکی است که دستور حاکمیت را در خود فرو بلعیده و می‌میراند.
مخالفان هم می‌گویند در شرایطی که هر رای شما رای به خامنه‌ای است، در شرایطی که نظام نیاز به تایید داخلی برای تایید خارجی دارد سکوت کنید، سکوت شما معنی دارد. در اعلام نه بزرگ به خامنه‌ای و در یک نافرمانی بزرگ که آغاز یک تغییر است. تغییر نه از بالا که از پایین صورت می‌گیرد. سرباز شوایک‌ها را رها کنید. آن‌ها نهایتا برای ارباب شدن تلاش می‌کنند. چشم به راه ما نمانید. خودتان تغییر را آغاز کنید.

رای ندادن ایرانیان نمونه‌ای از مقاومت موازی در برابر دستگاه استبدادی است

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

خبرها
خبر ورزشی
گفت‌وگوی ویژه
خبرها

شنیداری

پادکست‌ها