اینکه چرا رفتار و خوی غالب در فرهنگ سیاسی ایران در سالهای گذشته و اکنون توانایی تبدیل شدن به امر جمعی در مقیاسی گسترده را ندارد، پرسشی مهم در زمینه جنبشهای اجتماعی و اعتراضات است.
ایرانیان در آخرین انتخابات ریاست جمهوری با تحریم ۶۰ درصدی سعی کردند اعتراض خود را به نمایش بگذارند.
با این حال شرکت نکردن و سکوت به تنهایی بازی را بر هم نمیزند، طرفه اینکه در دور اول رایگیری برای انتخاب جانشین رئیسی عدد قابل توجهی یعنی حدود ۴۰ درصد از واجدین شرایط شرکت کردند. رای گیری در دور دوم فضا را برای دیو و دلبرسازی آماده کرد. همان گزینهی دستمالی شدهی بد و بدتر باز هم به میان آمد، شبهمناظرهها در تلویزیون حکومت تندتر و سخن از داغ شدن تنور انتخابات گفته شد.
اما ترکیب نسلهایی که واجدین شرایط شرکت در انتخابات هستند چه خصوصیاتی دارد که با وجود نارضایتیها و همچنان بدون برهم زدن بازی به آن ادامه میدهد؟
ترکیب نسلی در حال زیست در ایران را شاید بتوان محافظهکارترین ترکیب نسلی در طول ۵۰ سال گذشته تاریخ این کشور دانست.آنها قیامی پرطنین به همراه سرنگونی حکومت شاه و کشمکش جایگزینی آن تا استقرار حکومتی دیگر، هشت سال جنگ تمام عیار، تلاش برای اصلاحات در حکومت مستقرشده و بسیاری معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی را کموبیش تجربه کردند. این نسل از دل هرکدام از اینها برآمده و با آنها رشد کردند و به معنای واقعی کلمه برای زیستشان هزینه دادند و از پی آن، بهسوی محافظهکاری کشانده شدند.
محافظهکاری که گروهی آن را حاصل پایان دوران انقلابها، محکوم به شکست بودن ایده انقلاب، پرهزینه و خشونتآمیز بودن آن و دلایلی از این دست میدانند.این محافظهکاری بنا به آنچه گفته خواهد شد نه ضرورتا حاصل پرهزینه بودن راه بلکه دلایل دیگری هم دارد. دلایلی که بخشی از آن به قشربندی اقتصادی جامعه مربوط است.
در نظام اقتصادی ایران که گردش سرمایه آن وابسته به انحصار گروههای خاص حاکمیت است پیشرفت و انباشت سرمایه فردی به فرصتها و رانتهایی وابسته شده که فساد موجود ایجاد میکند.منافع اقتصادی و زدوبند باندها در بالا هم ضرورت رونق یا کسادی دورهای بازار را ایجاب میکند و در میان رانتخواری و رونق و کسادیها، بیشترین میزان جابهجایی افراد در میان طبقات مختلف صورت میگیرد. در هرکدام از این دورهها که برای ایجاد سود کاذب عمدتا در بازار زمین، مسکن، ارز و طلا، ایجاد میشوند میزان کاهش یا انباشت ثروت فردی مشخص میشود.
بر اساس این کاهش یا انباشت، قشربندی طبقاتی جامعه مدام در هم ریخته و افرادی از طبقات پایین به بالا صعود و یا از بالا به پایین سقوط میکنند که نتیجه آن برساخت قشرهایی در حواشی طبقات مبدا و مقصد است.
افزایش جمعیت قشرهایی که نه ویژگیهای طبقه مقصد را دارند و نه فرهنگ آن را درک میکنند در نیم قرن اخیر بیسابقه است. قشرهایی که در اصطلاح به آنها لمپنِ طبقه میگویند.
لمپنها که محصول شرایط در حال گذار و اقتصاد نابهساماناند، طبقه خود را از دست دادهاند و فاقد هرگونه تطابق و همبستگی با طبقه خود هستند از طریق مشاغل انگلی، غیرتولیدی و غیراخلاقی زندگی و به انباشت سرمایه میپردازند. فرزند یک دهقان روستایی که با پیوستن به سپاه پاسداران و استفاده از رانت قدرت اکنون سرمایهدار قابل توجهی است لمپن طبقه داراست.لومپن طبقه دارا، طبقه میانه و لمپن طبقه محروم هر سه وابسته تمام و کمال به سیستم فساد و در رابطهای محکم و دوسویه با آن هستند. رابطهای که منافع اقتصادی حرف اول را در آن میزند.
پنجاه، چهل، سی، بیست، ده یا پنج سال هنوز زمان کمی است تا قشر لمپنها بتواند ویژگیهای فرهنگی طبقه تازه را در خود نهادینه کند. اساس شیوه تولید و اقتصاد بازار ایران هم تثبیتکننده موقعیت لمپن نیست و به همین خاطر جایگاه تازه طبقاتی او در کشمکش بازار تثبیت نمیشود.این بیثباتی بالاخره در همه عرصهها از جمله در عرصه سیاست که انحصار مالی را در اختیار دارد بست مییابد تا همه خرده مناسبات را بیثبات و نظام کلی را ایستا نشان دهد. از همین رو هر چه خرده مناسبات اقتصادی بیثباتتر از قبل نشان داده شوند استحکام و گردش سیستم برای لمپن ضروریتر میشود.
از این نقطه است که اقشار لمپن به همراه انحصار مالی حاکم که خود بخش عمده طبقه دارا است به همراه دستگاه اداری و تبلیغاتیاش و هرخردهپایی که به نحوی در ادامه این روند نقش دارد نغمه مشترکی را سر میدهند.اعلام پایان دوران انقلابها و نفی آرمانگرایی در این لحظات اوج میگیرند.
نتیجه هرگونه تغییری تمامیتخواهی خوانده میشود و نتیجه تلاش برای عدالت و برابری، سرنوشتی شوم لقب میگیرد. آنها یکصدا خواهند گفت هرگونه تغییر این نظام حتی با نیت خیر فقدان امنیت و شر در پی دارد.ویژگی این قشر نداشتن دستهبندی آن در هرگونه سازماندهی سیاسی و ترویج بیتفاوتی سیاسی در فضای عمومی است. حتی آن دسته از این قشر که از نبود آزادیهای اولیه اجتماعی در حسرتاند و در محافل خصوصی حسرت وحدت مردم و اپوزیسیون آزادیخواه را میخورند در بزنگاه بحران و لزوم عمل، عامل نقض تمام و کمال وحدتاند و به نماد محافظهکاری بدل میشوند.شمار شرکتکنندگان در تجمعهای اعتراضی را نگاه کنید.
تاریخ شکست اصلاحات در نظام فعلی هم نشان داده که ترکیب نسلی محافظهکار به نغمه اتحادیه معنوی طبقه دارا و لمپنهای وابستهاش هربار دلخوش میکند و رهایی خود را از طریق شنا در این حوضچه میفهمد. هر بار که دوره رایگیری فرا میرسد، بلندگوهای اتحادیه بانگ برمیدارند تا باقی جامعه را به عنوان قربانی باند دیگر معرفی کرده و تمام بار فشار و ناتوانی کلی نظام را بر فرق شخص یا گروهی بکوبند که صرفا مجری تمام و کمال قانونهای حاکم بوده است.
گویی همه این اصل را پذیرفتهاند که بد و بدتری وجود دارد که هربار جایشان را عوض میکنند اما این اصل کلی مورد قبول است که واژگونی این مناسبات غلط منجر به تولید مناسبات بدتری میشود.
چرخه معیوب اقتصاد ایران، با اتکا به اقتصاد دلالی و متکی بر نفت، به همراه منافع اقتصادی باندهای حاکم و رانتخوارها هیچگاه با این انتخابها متوقف نشده و هم چنان با فراز و فرودهایش به راه خود میرود. اگر هر علت معیوبی منطقا معلول معیوبی دارد، عمده قشربندی طبقات جامعه ایران نیز در راه تکامل خود محصول معیوب محافظهکاری را عرضه کرده است.
آنها که دولت هاشمی رفسنجانی را دولت فاسدی میدانستند که جامعه را قربانی کرده است به خاتمی رای دادند. همانهایی که چنین عقیدهای داشتند پس از شکست دولت خاتمی به این نتیجه رسیدند که حکومت و دولت باید یکدست شوند تا وضع بهتر شود. آنهایی که به یکدست شدن حکومت و دولت اعتقاد داشتند از پس دوره اول احمدینژاد به این نتیجه رسیدند که در خلعت قربانیان بنیادگرایی احمدینژادی به رهاییبخشی لیبرالیسم میانه هاشمی ایمان آورند که فساد انتخاباتی فرصت تجربه دوبارهشان را ربود. برای حرکت تازهای تلاش کردند و بعد از شرکت در اعتراضات ۸۸ به اعتدال و امید روی آوردند. اعتدال و امیدی که نماینده آن حسن روحانی نهم دی ماه ۱۳۹۴ رو به آنها گفت: «نهم دی روز دفاع ملت ایران از نظام، قانون و دفاع از ولی فقیه بود.» نهم دیماهی که در مقابل آنها سازمان داده شد.
ترکیب نسلی محافظهکار ایرانی تمام و کمال وابسته به بازاری است که در دستان همان اتحادیه است. مقاومت در برابر تغییر در او نهادینه شده و این همان جعلی است که نظام از آن سود میبرد و نسل محافظه کار نیز آن را پهن و پوش میکند. آنها که میان اصلاح و انقلاب به بدتر راضی میشوند از میان بدترها هم انتخاب میکنند.